روز عیدی

دیروز فهمیدم دلیل رفتارای اخیرم چیه.اینکه دلم واسه مهرداد تنگ میشه اما بیچاره نمیتونه بهم انگشت هم بزنه. که باعث شده بعد از چند ماه به مرور مهرداد ناراحت بشه چه از این لحاظ که فکر کنه بهش علاقه ندارم و چه از لحاظی که فکر کنه مشکل از اونه که من ازش زده شدم. در کل مدتیه مهرداد گرفته ست و هر چقدرم هم الکی بخوام ذوق و شوق نشون بدم فایده نداره چون حتی نمیتونه خیلی ساده هم بغلم کنه بلکه احساسش رو نشون بده شاید اسن واسه بقیه مهم نباشه اما برای کسی که درونگراست و با رفتارش حسش رو بروز میده مهمه. بعد از عید و سال نو بجه اونقدر ترسیده بود با اینکه تنها بودیم فقط لپام رو بوسید اونم خیلی ساده. واسه اینکه دکتر چند تا قرص برام نوشت. دوتاشون سیتالوپرام و کلرودیازپوکساید هستن که به ترتیب داروهای ضد افسردگی و ضد اضطرابن! که باعث کاهش محسوس یا شدید میل جنسی میشن. من موندم چرا برام داروی افسردگی نوشته در حالی که افسردگی ندارم که.

بدشانسی یعنی روز اول عید با این شلوغیش پریود بشم و بدتر از اون سرماخوردگی هم داشته باشم.

دیروز واسه اولین بار بعد از آمپول زدن گریه کردم. من از بچگی با قرص و آمپول بزرگ شدم متاسفانه. دلیل گریه کردنم هم همین بود. 

بدی عید همین عیدی گرفتنشه خصوصا با این شرایط اقتصادی مملکت آدم روش نمیشه از کسی عیدی بگیره. برا همین اصلا دوست ندارم برم خونه فامیلای مهرداد.