کلان

ساخت وبلاگ

یادمه یه کتاب میخوندم که برای کودکان بود و موضوعش درباره آشنایی با فرهنگا و رواج صلح و دوستی بود که یونسکو اون رو نشر داده بود. چیزی که باعث میشد این کتاب رو دوست داشته باشم این بودش که به زبان افغانستان (دقیقا نمی دونم فارسیشون پشتو هست یا اردو یا چی) بود در واقع یک افغانستانی اون رو ترجمع کرده بود و من نه تنها ودم چند بار خوندمش بلکه به شاگردام چع در زمان کهرورزی چه معلمی دادم که بخونن. سال پیش به پسرا دادمش و خوندن اما آخرین نفر کتابو فرام مس نیورد یا در واقع یادم رفت بگیرم ازش. تو این کتاب بچه ها از سراسر دنیا درباره فرهنگ ها و مراسمات و غذا و ...خودشون نامه نوشته بودن و فرهنگ و ملیتشون رو توضیح داده بودن. تو این داستان ها تاثیر گذار ترین داستان برای من قصه ی جدایی کره شمالی  از کره ی جنوبی بود که از زبان یک کودک کره ای تعریف شده بود که هر سال با مادر بزرگش به لب مرزمیرن و با حسرت اون طرف رو که فامیلاشون هستن رو نگاه می کنن و با یادآوری روزهای سختشون دلشون می گیره. ممکنه من دقیقا یادم نباشه که چی گفتن شاید کمی با کل چیزی که تعریف کردم فرق داشته باشه در  هر صورت خیلی دلم گرفت....تو این کتاب به زبان تقغانستانی به بزرگ می گفتن کلان. همون کلان خودمون هست که تو زبون محلی به بزرگ میگیم. به بابا بزرگم می گفتیم بوه کلن...

امروز برای عروسی رفتم روستا اونجا پدر بزرگ مهرواد رو دیدم وقتی میبینمش یاد پدر بزرگ خودم میفتم و ناخودآگاه بغض می کنم. مت تا حالا برای نرده ها زیاد عزاداری نکردم. بابابزرگم که مرد باورم نمیشد به نبودش عادت کنیم. حتی بعد از سالها یادش میفتم و بغض می کنم. فقط بغض و بعدش صلوات و فاتحه و آه...

نارنجام بیشتر از بیست تا شدن. شاید 25 تا یا حتی بیشتر. گل لا له ای که خریده بودم غنچه ش باز شد. گلایی که برای مامانم گرفته بودم هنوز سرحالن و خوش عطر. 

روم نمیشه بگم باز سرماخوردم! خدا کنه اقلا تا روز عید خوب شم.

فردا مهرداد میاد. نمی دونم خوشحال باشم یا نه. 

امشب انیمیشن sing رو دانلود کردم و دیدمش خیلی خوب بود. 

لازمه یادآوری کنم که واقعا از ته قلبم سفر میخوام و به جاها و محیطجدید و به دور از تنش نیاز مبرم دارم؟؟؟؟ متاسفانه برای هیچ کس اهمیت نداره مهرداد هم کاری ازش برنمیاد واسه حل کردن این قضبه.مثل همیشه فوقش امید بده که در آینده ....با این حال و روزم هیچ آینده ای در کار نیست...

امروز عصر عین شلنگ از بینیم آب میومد. نمی دونم چرا. نه قطره قطره هااا میگم عین شیر آب بود به معنی واقعی کلمه. کلی ترسیدم عین احمقا فکر کردم نکنه مغزم ایراد پیدا کرده که اینجوری آبش میاد بیرون از دماغم!!!! هنوزم می ترسم که اینهمه آب اونم با اون سرعت دستم رو که گرفتم جلو دهنم مر کف دستم شد، واقعا از چی بود؟؟؟ 

قکی از فالورهام با دوست پسرش نانزد کرده و نوشته I said yes منم دو سه تا قلب بداش فرستادم با توجه به اینکه آزادی فراوانی داشته و حرص منو در اورده اگر شورش رو در بیاره آنفالوش می کنم!

امروز که خواستم برم عروسی برای یه کرم پودر ساده و یه خط چشم دو ساعت وقت و بقیه رو گرفنم. هیچ وقت نمی تونم کسایی مثل فتانه رو که همیشه آرایش کانل دارن رو درک کنم!!!

فرزند صالح گلی از گلهای بهشت است!...
ما را در سایت فرزند صالح گلی از گلهای بهشت است! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5setarehaaa8 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 8 فروردين 1397 ساعت: 5:34